گم گشته ی راستین ما کیست؟مخاطب نگفتن های ما...

و چه شگفت است آشنایی در پس بیگانگی ،خویشاوندی پنهان در نا آشنایی

گم گشته ی راستین ما کیست؟مخاطب نگفتن های ما...

و چه شگفت است آشنایی در پس بیگانگی ،خویشاوندی پنهان در نا آشنایی

و تو چه می دانی که دلتنگی چیست؟

 

 

 

 

 

همیشه دنبال یه «تو » می گشتم یه مخاطب ! که بهش دردامو بگم اما الان  نه  ؛ دیگه برام فرقی نمی کنه که باشه یا نباشه!

من به تنهایی تمام دردهامو تحمل کردم و حالا دیگه به تنهایی ام عادت کردم

تو تمام این مدت روی صحبتم فقط با دلم بود دلی که بیش از هر کسی منو آزار داد دلی که اصلا برای من دل نبود!

دل من حتی بلد نبود بگیره یا تنگ بشه.تمام دلتنگی هاش دروغ بود! 

راستش   این روزا  این منم که دارم اذیتش می کنم  ! حتی نذاشتمش که یه ذره هم احساساتی بشه!  اما در عوض  شب که می شه هردومون با هم گریه می کنیم !!

 

*من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

-همینی که هست!

 

 

بی تو تنهام... 

 

من از شراب چشم تو گر مست میشدم
فارغ از این جهان و هر چه در او هست میشدم.

 

*من چه تلخم امروز!!

 

 

هنوزم که هنوزاست منتظرت هستم !

به من حق بده که بگم زین همرهان سست عناصر دلم گرفت!

هنوزم که هنوز است گرفته ام !

سهراب می گفت انسان وقتی دلش گرفت از پی تدبیر می رود!

اما

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست!

 

او برای ما یکشب سجود سبز محبت را آنچنان صریح ادا کرد

که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم

و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم!

 اما او رفت !

و هیچ فکر نکرد  که برای خوردن یک سیب چقدر تنها ماندیم!!

          

             

آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زدو رفت

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت