سایه،

با من راه بیا

که ماشین های این شهر رحم ندارند!

رها کن آن پروانه را

بالبال هم بزنی به دمش نمی رسی!

به میدانی که ساعتش

حال دور زدن هم ندارد

بیا دور هم بگردیم!

تا دل خورشید بسوزد

با من بیا سایه٬

شاید خورشید ما امروز

زودتر از همیشه غروب کند ...

 

 

 

امروز نیم ملول شادم!